loading...

خط خطی هایم

حرف هایم را می نویسم..نقدهایم را..نگاهم را..خیال بافی هایم را

بازدید : 574
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 17:29

نیمه‌های شب سجاده اش را وسط حیاط پهن می‌کرد.برایش مهم نبود یکی از شب‌های گرم و دم کرده تابستان است یا یک شب خنک و نیمه بارانی زمستان.چهارزانو روی سجاده اش می‌نشست و میگفت: برای حرف زدن با خدا نباید دنبال ساعت و روز خاصی بگردی،همیشه و همه جا می‌شه باهاش حرف زد.حتی موقع برگشتن از سرکارت توی مترو .بعد مفاتیح قدیمی‌اش را باز می‌کرد و می‌گفت: اما یک روزهایی را خودش خاص کرده تا به این بهانه ما فراموشکارها سراغش بیای،مثل امشب،شب لیله الرغائب.شبی که نشسته تا بگی خدا جونم و اون هم بگه جان دلم...عزیز تا دم دمای صبح باهاش حرف می‌زد.به قول خودش حرف‌های دم گوشی تا دعای بچه و نوه و در و همسایه.

جزوه فیزیک دهم رشته ریاضی فصل یک اندازه گیری
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 74
  • بازدید کننده امروز : 59
  • باردید دیروز : 34
  • بازدید کننده دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 110
  • بازدید ماه : 1434
  • بازدید سال : 57559
  • بازدید کلی : 83285
  • کدهای اختصاصی